برق خوشحالی را در چشمانش دیدم ،دلم لرزید،این برق یک زنگ خطر است ،یک هشدار هشداری که خبر از رفتن میدهد.رفتن! چرانباید برود؟اوحق دارد که برود بالاخره معشوقه اش بازگشته است باتمام مهربانیش و ابراز پشیمانی میکند و او چشمانش برق میزند ،میخوانم حرف درون چشمان خوش رنگش را دلباخته است مثل من و من تنها برایش مدتی بودم .میبینی!حتی اسم اینکه برایش چه بودم و که بودم هم مشخص نیست فقط بودم ودل دادم به دلی که درونش جایی ندارم .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت